آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 29 روز سن داره

آرتین یکی یه دونه ی مامان و بابا

این روزای من

این روزا آرتین خیلی بلا شده و من تمام روز کارم این شده که دنبالش بدوم تا به جایی سرش نخوره یا از رو زمین چیزی بر نداره و اصلا فرصت نت امدن ندارم   هر چی که دستش میاد میکنه تو دهنش و میماله به لثه هاش و از همه چیز بیشتر عاشق دستمال کاغذیه .اگر حواسم نباشه تو یک چشم به هم زدن تمام رول دستمال را باز میکنه وقتی هم میریم خونه بابا جون به خاطر پله ها همش درگیریم ،مامان جون گفته دفعه بعد که خونمون میایید روروک آرتین رو هم با خودتون بیارید البته دو هفته میشه که گفته ولی من هر دفعه می خوام برم انقدر سریع برای رفتن اماده میشم که یادم میره   دایی امین به آرتین یه توپ هدیه داده که آرتین دوستش دار...
23 مهر 1392

توی قمار زندگی اونی که تک خال تویی

اول از همه چیز از دوستای عزیزم که وقتی تاخیر دارم نگران میشن و جویای حال و احوالمون هستند تشکر میکنم  از شیرین کاری های این روزای وروجکم هر چی بگم کم گفتم    آرتین نازم دیگه پاهاش را خوب میشناسه و وقتی که دور و برش خلوت باشه اونارو با دست میگیره و با لذت فراوان شروع میکنه شست پاشو خوردن  و این کار رو خیلی با مزه انجام میده، مامانی فدای پسر نازش  بشه    هنوز خوب بلد نیست که جلو بره روی زانو  و دست میایسته ولی نمیتونه دستاش را جابه جا کنه و چهار دست و پا راه بره ولی اگر چیزی جالب و جذاب به نظرش بیاد عزمش را جزم میکنه تا بهش برسه و حسابی روی زمین می...
9 مهر 1392

عزیزم همیشه کنارتم

میدونستم زمین گرده و سریع می چرخه ولی باور نداشتم به این سرعت.  خیلی زمان سریع گذشت و 6 ماه مرخصی من داره تمام میشه و باورش خیلی  برام سخته که از روزی که با همکارام خداحافظی کردم  تا الان 6 ماه گذشته انقدر تو این مدت وقتم پر بود که متوجه گذشت زمان نبودم.دیروز رفتم خونه مامانم ، امیر حسین میگه خاله دو روز دیگه رقابت بین باشگاهی داریم میگم خاله جون تو که تازه ثبت نام کردی   میگه خاله من سه رنگ کمربند عوض کردم کجای کاری نگران آرتینم.نمیخوام چیزی براش کم بذارم.دیروز با خاله انیس رفتم بازار براش عروسک انگشتی خریدم.  آرتین این روزا روی دست هاش می ایسته و می خواد تلاش کنه که خودش را به اسباب بازی ک...
1 مهر 1392
1